ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪﻯ
ﻭ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪ، ﻧﺒﺨﺸﯽ، ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﻯ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﻤﺎﻧﺪ!!!
ﮔﺎﻫﻰ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺻﺒﺮ ﻛﺮﺩ
ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﻣﺎ ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪﯼ!
ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻛﺎﺭﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﻲ ﺩﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺗﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﻛﻢ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ.
ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﺪ!
ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﻛﺮ ﺷﺪ ...
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ خوب ﺑﺎﺷﻨﺪ
ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺻﺒﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻳﻚ ﺟﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ ...
دو دستش خالی و غرق گناه است...
پ.ن:التماس دعا از همگیتون
من هر روز به داداش کوچیکم میگم
یادش بخیر پونزده شونزده سال پیش بود احسان علیخانی ما رو برد ماه عسل
تو رو به ما داد :))
عـــــاشقــــش می شــــدم بی شـــــک ! ولی شمــــاهـــــا انــــگار نـــه
انگــــــار ! خجــــالت نمی کشیــــد واقعــــاً !؟؟
رفیقم چنان دیروز تند تو جاده رانندگی میکرد
بهش گفتم هوووووووی یواشتر برون با جون صدها نفر بازی نکن
گفت: چرا صدها نفر؟
گفتم: آخه اگر من بمیرم نصف خواننده های این وب به خاطر من خودکشی میکنن
بععععععععععععععععععععععععععععله
دروغ نگفتم که!
پسر:واییی،چه دختر خوشگلی.اسمتون چیه؟
دختر:مدرسان شریف
پسر:چی؟
دختر:مدرسان شریف
پسر:واییییی کجایی هستی؟
دختر:مدرسان شریف
پسر:(در حال کوبیدن سر خود به دیوار)شماره ات چنده؟
دختر:بیست و نه دو تا شیش
آﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ شوهر ﻣﻦ
ﺑﺸﯽ ...
ﻫﯿﭽﯽ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩت...
ﺧﺮ ﺷﺎﻧﺲ ...
ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟
ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺪﺍ ﺍﻧﻘﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﮐﺼﺎﻓﻂ ...
ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ ...
حضار گریه نمیکنین؟!
تنها خاصیتی که فیزیک و ریاضی داشت این بود که از تمام دانشمندا متنفر شدم
سر چهار راه پشت چراغ قرمز بودم ...
کودکی دوان دوان سمتم آمد و گفت:
- آقا آقا ... چسب زخم نمیخواین؟ ارزون میفروشما ...
لبخندی زدم و گفتم:
- اگه تمام چسب زخمهایت را هم بخرم نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو ...
کودک نگاهم کرد و گفت : خفه شو بگو پول ندارم دیگه زر فلسفی برامون نزن ،انتر
تو کافی شاپ دختره بستنی میذاشت دهن پسره :)
پسره هم لبخند میزد :|
منم بلند شدم بستنی گذاشتم تو دهن پسره لامصب زد تو گوشم !!! :|
پسره شبیه نیمرخ چنگاله ..
هر وقت بهش میگــی کجا بودی ؟ میگه باشگاه بدنســازی !! :|
این دهه ۶٠یا که هی نسل سوخته نسل سوخته میکنن،فکر نکنن ما یادمون رفته ماه رمضوناشون تو زمستون بوده ... سوسولا ....
.
.
فقط یه دهه ٧٠یه که نصف تابستونای جوونیشو روزه گرفته
ﯾﻌﻨﯽﻣﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﻠﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﺑﮑﻨﯽ ﺗﻮﻭ ﺻﻔﺤﻪ ﯼِ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮرِِ ﻃﺮفﻭ ﺑﮑﺸﯽ ﺑﯿﺮﻭﻥ ، ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺰﻧﯽ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ ﺑﻌﺪ ﺑﺬﺍﺭﯾﺶ ﺳﺮ ﺟﺎﺵ ؟؟
یه بارم دوس دارم یه وبلاگ "شکست عشقی" درست کنم با قالب سیاه
بعد،از اینعکسای خودکشی اینا بذارم
بعد اهنگ مجید خر صدا که میخونه"عزیزم دستات نلرزه تیغ اولو بزن" رو هم بذارم.
بعد شکل موس رو هم جمجمه اسکلت بذارم
خخخخخخخخخخخخخخخ
فونت نوشته هام هم خونی باشه
هیچی دیگه...
در آخر حال و هوای بعضیا رو درک کنم
به ماه خدا نزدیک میشویم.
وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست.
پس اگر نگاهی,صدایی,زبانی ازمن بر دلت ترکی انداخته, به بزرگی میزبان این ماه مرا ببخش.
شاید فرصتی برای جبران نباشه....
التماس دعا